داستان مو خُرمایی قسمت سوم !!!
تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:بوی فرند,داستان,موخرمایی,, | 1:26 | نويسنده : ناز

 

بچه ها اینم از قسمت سوم داستان مو خُرمایی راستی پیشنهاد هم می پذیریماااااااا ....


کپی با ذکز منبع و نظر فراموش نشه



(واسه دیدن عکس تو سایز واقعی اونو Save کنید)



برای دیدن داستان برید ادامه ی مطلب

 

داستان مو خُرمایی

 

هوا کم کم داشت تاریک میشد و اون سال هم زمستون سختی بود به حدی هوا سرد بود که آب جوش توی اون هوا می تونست یخ بزنه,کوانگ مین بدون اینکه چیزی بپوشه و با یه پُلیور نازک توی بالکُن ایستاده بود,مین وو در حالی که دندونهاش از شدت سرما بهم می خورد گفت:"آیگوووو یعنی این شومینه هم کفاف این خونه ی کوچیکو نمیده؟!...چرا اینقدر سرده؟!..."بعد نگاهی به اطرافش انداخت تا ببینه کسی پنجره ای رو باز گذاشته یا نه که دید در بالکن بازه و کوانگ مین هم اونجا بدون هیچ لباس گرمی وایساده و همش میگه عجب هوای خوبیه,بدو بدو به سمت بالکن رفت و گفت :"هیونگ کجا هوای خوبه تورو خدا به خودت رحم نداری به ما رحم کن داریم یخ میزنیم...هیونگ سئونگ که روش هیچی نکشیده و همینجوری رو کاناپه خوابش برده و منم با این وضعیت بدنیم و این همه لباسی که پوشیدم دارم قندیل می بندم..."

کوانگ مین یه نگاه سردی به مین وو کرد و بدون اینکه به حرفاش توجه کنه در بالکن و بست و رفت کنار شومینه دراز کشید.

دونگ وو و جونگ مین برای گرفتن عکس واسه ی مجله ی (بازار) رفته بودن بیرون و یونگ مین هم رفته بود تا رِکسی سگشونو یه تابی بده,مین وو هم که تمام مدت از سرما شکایت میکرد و هیونگ سئونگ هم که طبق معمول خُر و پُفش دنیا رو برداشته بود.

کوانگ مین با خودش فکر کرد گفت:" الان 3 روزه که تو این حالت هستم بهتره برم بیرون تا یه چرخی بزنم شاید حالم بهتر شد حتما بخاطر اینکه این مدت تمام وقت خونه نشسته ام همش فکرشو میکنم" پس بلند شد و مشغول آماده شدن شد.

اول ته ریشهاشو تراشید و اَفتیشن به صورتش زد, دوباره صورتش مثل یاس شده بود بعد از اون یه دوش آب گرم گرفت و پُلیوری که مامانش واسش بافته بود و تن کرد و نگاهی به مین وو کرد و گفت:" دارم میرم بیرون میخوای باهام بیایی؟!"

مین وو :" هیونگ مگه خُلم تو این سرما سگ میره بیرون؟!..."

کوانگ مین بدون هیچ توجه ای بوت هاشو پاش کرد و رفت.

به سونا که رسید از متصدی اونجا لباس های نارنجی مخصوص و گرفت و یه مقدار تخم مرغ آب پز و تنقلات خرید و رفت داخل و یه گوشه ای که نزدیک به بقیه نباشه نشست .

چیزی نگذشته بود که یه دختر دبیرستانی به سمتش اومد و گفت:" تو اوپا کوانگ مین هستی؟!...از گروه بویفرند؟!.."

نگاهی بهش کرد و گفت :" آره هستم فقط تورو خدا سرو صدا نکن اومدم اینجا تا استراحت کنم نمیخوام دورو برم شلوغ بشه"

دختره نگاهی با عشق بهش کرد و گفت :" اوپا نگران نباش چیزی نمیگم فقط تورو خدا باهام یه عکس بنداز بعدش قول میدم برم و مزاحمت نشم آخه من هروقت که میام کنسرتتون نمی تون بمونم و آخر کنسرت باهتون عکس بگیرم یه براد کوچیکتر دارم و باید زود برگردم پیشش خیلی تو دلم مونده تا باهات عکسی بگیرم"

کوانگ مین هم سری تکون داد و گفت:"باشه ایرادی نداره فقط بی سرو صدا ..."

بعد از اینکه دختره عکسشو گرفت و رفت, یه گوشه ای لَم داد و مشغول خوردن تنقلاتش شد.اخبار داشت یه خبر مهمی رو در مورد گروه شاینی میگفت,کوانگ مین سرشو چرخوند تا به تلوزیون نگاهی بندازه ناگهان برق از چشماش پرید, با خودش گفت :"من چی می بینم؟!....یعنی درسته؟!....ای...ای...این همون مو خُرماییه؟!..."

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: